به نام مهربان آفریدگار هستی
سلام
امام حسین ع می فرمایند:
آن که در کاری که نافرمانی خداست بکوشد
امیدش را از دست می دهد و نگرانیها به او رو می آورد
می خواهی اسیر چادر شوم؟؟
دخترک با ناز به خدا گفت:چطور زیبا می آفرینی ام و انتظار داری
خود را برای همگان نمایان نکنم؟خدا گفت:زیبای من!تو را فقط
برای خودم آفریدم.دخترک،پشت چشمی نازک کرد و گفت:
خدا که بخل نمی ورزد،بگذار آزاد باشم!
*خدا چادر را به دخترک هدیه داد*
دخترک با بغض گفت:با این؟اینطور که محدودترم.
اصلا می خواهی زندانی ام کنی؟یعنی اسیر این چادر مشکی
شوم؟؟خدا قاطع جواب داد:بدون چادر،اسیر نگاه های آلوده
خواهی شد...هر چیز قیمتی را که در دسترس همه نمی گذارند.
تو جواهری!دخترک با غم گفت:آخر...آخر،آنوقت دیگر کسی مرا
دوست نخواهدداشت.نه نگاهی به سمت من خواهد آمد و نه
کسی به من توجه میکند!خدا عاشقانه جواب داد:من خریدار توام!
منم که زود راضی می شوم و نامم سریع الرضاست.آدمیانند و
هزاران نوع سلیقه!هرطور که بپوشی و بیارایی،باز هم از تو راضی
نمی شوند!اصلا مگر تو فقیر نگاه مردمی؟آن نگاه ها مصدومت
میکند.*دخترک آرزویش را به خدا گفته بود و می خواست چونان
فرشته ای محبوب جلوه کند*خدا با لطف جوابش را داد:
دخترک قشنگ!وقتی با عفاف و حجابت در میان گرگان قدم بر
میداری،فرشته ای!دخترک،زبان دور دهان چرخانید و گفت:
مگر خودت زیبایی را دوست نداری؟اینطور ساده که نمی شود!
می خواهم جذاب تر شوم و خریدنی..«مدادشمعی سرخش را
برداشت و دو لبه ی دهانش را قرمز کرد.ماژیک مشکی به دست گرفت
و دورچشم هایش کشید و بعد هم چون برف سپید جلوه می نمود.
آبشاری از گیسوانش را هدیه داد به نگاه ها،"مفت و رایگان"»
*دخترک چون عروسکی در بازار دنیا،پشت ویترین خیابان خود را
به نمایش که نه،به فروش گذاشت.برچسبی روی هر
نگاه دخترک به چشم می خورد:"حراج شد.حراج شد"*
«و هرکس رد میشد میگفت:آن چیز که حراج شود حتما ارزش
و قیمتی نداردو و همگان رد شدند و هیچ کس نخریدش.....»
لیست کل یادداشت های این وبلاگ