سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بدترینِ برادرانت، کسی است که تو را به باطل، خشنود سازد . [امام علی علیه السلام]
 
جمعه 90 بهمن 28 , ساعت 12:24 صبح

به نام مهربان آفریدگار هستی

سلام

امام حسین ع می فرمایند:

آن که در کاری که نافرمانی خداست بکوشد

 امیدش را از دست می دهد و نگرانیها به او رو می آورد

می خواهی اسیر چادر شوم؟؟

دخترک با ناز به خدا گفت:چطور زیبا می آفرینی ام و انتظار داری

خود را برای همگان نمایان نکنم؟خدا گفت:زیبای من!تو را فقط

برای خودم آفریدم.دخترک،پشت چشمی نازک کرد و گفت:

خدا که بخل نمی ورزد،بگذار آزاد باشم!

*خدا چادر را به دخترک هدیه داد*

دخترک با بغض گفت:با این؟اینطور که محدودترم.

اصلا می خواهی زندانی ام کنی؟یعنی اسیر این چادر مشکی

شوم؟؟خدا قاطع جواب داد:بدون چادر،اسیر نگاه های آلوده

خواهی شد...هر چیز قیمتی را که در دسترس همه نمی گذارند.

تو جواهری!دخترک با غم گفت:آخر...آخر،آنوقت دیگر کسی مرا

دوست نخواهدداشت.نه نگاهی به سمت من خواهد آمد و نه

کسی به من توجه میکند!خدا عاشقانه جواب داد:من خریدار توام!

منم که زود راضی می شوم و نامم سریع الرضاست.آدمیانند و

هزاران نوع سلیقه!هرطور که بپوشی و بیارایی،باز هم از تو راضی

نمی شوند!اصلا مگر تو فقیر نگاه مردمی؟آن نگاه ها مصدومت

میکند.*دخترک آرزویش را به خدا گفته بود و می خواست چونان

فرشته ای محبوب جلوه کند*خدا با لطف جوابش را داد:

دخترک قشنگ!وقتی با عفاف و حجابت در میان گرگان قدم بر

میداری،فرشته ای!دخترک،زبان دور دهان چرخانید و گفت:

مگر خودت زیبایی را دوست نداری؟اینطور ساده که نمی شود!

می خواهم جذاب تر شوم و خریدنی..«مدادشمعی سرخش را

برداشت و دو لبه ی دهانش را قرمز کرد.ماژیک مشکی به دست گرفت

و دورچشم هایش کشید و بعد هم چون برف سپید جلوه می نمود.

آبشاری از گیسوانش را هدیه داد به نگاه ها،"مفت و رایگان"»

*دخترک چون عروسکی در بازار دنیا،پشت ویترین خیابان خود را

به نمایش که نه،به فروش گذاشت.برچسبی روی هر

نگاه دخترک به چشم می خورد:"حراج شد.حراج شد"*

«و هرکس رد میشد میگفت:آن چیز که حراج شود حتما ارزش

و قیمتی نداردو و همگان رد شدند و هیچ کس نخریدش.....»



لیست کل یادداشت های این وبلاگ